رودی گارسیا، سرمربی رم، هفته گذشته مصاحبه ای با beIn Sport داشت که امروز ایل رومانیستا متن کامل آن را منتشر کرده است.
واقعا چطور شد که به رم آمدید؟
«من هنوز در لیل بودم و می خواستم بدانم با توجه به تغییر برنامه های باشگاه آینده ام چه خواهد شد. بعد رم با من تماس گرفت و با والتر ساباتینی در میلان دیدار کردم. مردی باشخصیت که به چشمانتان نگاه می کند و خیلی رک و صادقانه با شما صحبت می کند. دیدار جالبی بود چون اولین جمله اش این بود: «مجبورت کردیم به میلان بیایی – چون من چند روزی بیشتر در تعطیلات نبودم – ولی تو انتخاب ما نیستی.»
«برایش خودش امتحانی بود(با خنده)، و ما دو سه ساعت بحث کردیم، و سه روز بعد من به نیویورک سفر کردم تا با رئیس پالوتا دیدار کنم و کارها خیلی سریع پیش رفت.»
«رم یک باشگاه بزرگ در اروپاست که از نظر من به اندازه کافی قهرمانی به دست نیاورده، و کسب فقط سه قهرمانی در لیگ این را نشان می دهد، و این در حالی است که آنها در پایتخت ایتالیا هستند. جو سنگینی اینجاست، آنها به من این را گفته بودند، و من با چشمان خودم این را دیدم، و می دانستم برای هدایت رم باید شخصیت داشت. اما این چالشی فوق العاده برای من است.»
«ناراحت کننده ترین موضوع برای من – باید این را بگویم – زبان بود. وقتی آمدم فقط چند کلمه ایتالیایی حرف زدم…و تیمی را دیدم که آسیب دیده بود. این واقعا مرا تحت تاثیر قرار داد. بعد هم که بنرها را دیدم، قبل از اینکه ۷۰۰ کیلومتر از رم دور شویم و به کمپ تمرینی در نزدیکی مرز اتریش برویم برخی از هوادارانماها به بازیکنانم توهین کرده بودند.»
«اول از همه چیز باید از بازیکنان محافظت می کردیم، و به آنها روحیه می دادیم. مثلا فدریکو بالزارتی، کسی که در دربی گل زد. می دانستم که همه نگران بازی در دربی در هفته چهارم هستند، اما از نظر من این خیلی خوب بود: می توانستیم خیلی زود اوضاع را عوض کنیم.»
«البته ما باید آن بازی را می بردیم، اما با سه پیروزی متوالی و نه امتیاز وارد میدان شدیم، و این خیلی به ما کمک کرد. این پیروزی باعث شد تا کمی از ناراحتی آن شکست در فینال کوپا ایتالیای فصل گذشته برابر دشمن قسم خورده کم شود، تیم دیگر همین شهر. از آن زمان به بعد اوضاع بهتر شد.»
اسم آن تیم را نمی برید؟
«حتی اسمشان را هم نمی برم(با خنده).»
شرایط خودتان چطور است؟
«برای آینده نقشه نکشیدم، و با کمال صداقت این را می گویم. همیشه برای باشگاهم طوری کار می کنم که انگار قرار است تا ابد در آنجا بمانم، این را در دیژون انجام دادم، جایی که برای اولین بار کارم را به عنوان مربی تیم اصلی شروع کردم، و پنج فصل آنجا بودم.»
«در لومان هم همین طور بود، اما فقط یک سال ماندم چون لیل، باشگاهی که در آن بزرگ شدم به دنبالم آمد. وقتی به آنجا رفتم بدبین بودند، چون از نظر آنها به عنوان یک سکوی پرتاب به آن باشگاه نگاه می کردم، اما پنج سال آنجا ماندم و اسمم را در تاریخ ثبت کردم.»
«به یک دابل تاریخی(لیگ و جام حذفی فرانسه) رسیدیم و کارهای فوق العاده ای انجام دادیم. آن کارها تا ابد در تاریخ باشگاه و خاطرم می ماند.»
«هرگز به مربیگری در ایتالیا فکر نمی کردم چه برسد به رم، حتی وقتی که سه چهار سال پیش به اینجا آمدم. امروز ماجراجویی من ادامه دارد. هر اتفاقی که در پایان فصل بیافتد، این تجربه ای بوده که باعث پیشرفتم شده است. خیلی برایم هیجان انگیزه بوده است.»
پدرت هم بازیکن و مربی بود، تقدیر این بود؟
«فکر نمی کنم این طور باشد. کار پدرم را دیدم، حتی با اینکه در سطح آماتور بود. او به لیگ ۲ فرانسه رسید، و همین هم خیلی خوب بود.»
«می دیدم که همه روز را کار می کند، عصرها مربیگری می کرد و آخرها هفته ها هم نبود چون تیمشان بازی داشت.»
«وقتی نوجوان بودم همیشه با خودم می گفتم که این کار بیهوده ای است، چون وقتی برنده می شوید بازیکنان بردند و وقتی می بازید مربی است که می بازد.»
«با خودم می گفتم که باید از دست سرنوشت فرار کنم و این شغل را انتخاب نکنم. ولی خب الان کاری را انجام می دهم که پدرم داشت.»
پدرت دیوانه ی دوچرخه سواری بود…
«بله، همین طور است. اسمم را به خاطر قهرمان دوچرخه سواری رودی آلتیگ انتخاب کرد.»
روبرت نوزارت…
«وقتی لیل را ترک کردم – فراموش نکنید که شش سال آنجا بازی کردم، جایی که اولین قرارداد حرفه ام را امضا کردم و سالهای زیبایی داشتم – روبرت مربی کان شد و مرا استخدام کرد، باشگاهی که برای اولین بار به دسته اول رسیده بود. از او چیزهای زیادی یاد گرفتم.»
«وقتی خواست که در سن اتین دستیارش باشم یادم داد که چطور یک تیم را بازسازی کنم. او یک معمار بزرگ، یک جنتلمن فوق العاده و قطعا کسی بود که خیلی به من اعتقاد داشت. من به او مدیونم.»
فرد بومپارد….
«فرد دستیار باوفای من است.»
همه چیز را با هم پشت سر گذاشتید…
«بله، ما در کنار هم تجربیات زیادی کسب کردیم. واقعا این شایستگی را دارد که مورد توجه قرار بگیرد، چون علیرغم ظاهر عبوسش قلب رئوفی دارد. او از کار کردن خسته نمی شود. پشت آن چهره ی خشن یک انسان دوست داشتنی است. به نظرم مثل خودم است.»
ویدیویی بود که گارسیا در رختکن لیل داشت گیتار می زد…
«این کمی قبل از آمدنم به رم بود. البته همه رفتند به سراغ مسائلی که به گذشته ام مربوط می شد، از جمله این یکی. البته تا اینجا همه چیز خوب پیش رفته، ولی اگر این طور نبود مطمئن باشید که این مسائل دردسر درست می کرد.»
«در زندگی نباید یک اشتباه را دو بار تکرار کرد. باید متوجه این باشید که در ایتالیا پوشش رسانه های فوق العاده گسترده است.»
«U2 گروه موسیقی مورد علاقه ام است. موسیقی در زندگی همه اهمیت دارد، مخصوصا برای من. در زندگی لحظاتی هست که این نوع موسیقی ها می تواند با آنها همراه شود، و ما هم گاهی بعد از بازیها از آنها استفاده می کنیم. اما این مربوط به دنیای شخصی خودم می شود و بخشی از جوانی ام که حالا گذشته است.»
مثل مهمانی که پنجشنبه ها در کان می گرفتید…
«بله، مهمانی پنجشنبه ها در کان با دوستانی بود که به شکلی عجیب همگی تقریبا حالا مربی شده اند.»
از مهاجمانی که به مدافعین حمله می کنند خوشتان می آید…
«نه، چیزی که من دوست دارم داشتن چند مهاجم با خصوصیات مختلف است. در لیل که این طور بود. در رم هم من فرانچسکو توتی را دارم که می تواند به عنوان مهاجم هم بازی کند. ژروینیو هم هست، همین طور مارکو بوریلو که مهاجمی برای محوطه جریمه است. داشتن گزینه های زیاد و مهاجمانی با خصوصیات مختلف یک امتیاز برای تیم و مربی است.»
ژروینیو؟
«پاسخ این سوال در زمین مسابقه داده می شود. و در حال حاضر پاسخش عالی بوده است.»
استروتمن؟
«بازیکنی است که همه کاری بلد است، در ۲۳ سالگی شخصیتی قوی دارد و کاپیتان تیم ملی هلند شده است. پای چپش فوق العاده است، می تواند حمله کند، خیلی سریع سرعت بازی را عوض کند، و قبل از دیگران حرکات را پیش بینی می کند، و با پای چپش قادر است هر کاری را انجام بدهد.»
رم چطور او را خرید؟
«ما خیلی با والتر ساباتینی صحبت کردیم، و خرید او آسان نبود. اول از همه چیز مذاکره با PSV راحت نیست. و بعد هم باید او را راضی می کردیم. تلفنی خیلی با او صحبت کردم تا راضی شود و بداند که می خواهیم تیم بزرگی بسازیم و قصد داریم تبدیل به یکی از بزرگترین باشگاه های اروپا شویم.»
چرا تردید داشت؟
«او یکی از معدود بازیکنانی بود که – وقتی برای اولین بار با او صحبت کردم – از من پرسید شرایط تیم چطور است و شرایط بازیکنان چگونه است.»
«و این خیلی کم پیش می آید، چون مربی فلسفه کاری اش را توضیح می دهد و سیستم بازی، اما او می خواست بداند که چه بازیکنانی هستند، چه نفراتی می روند، و چه بازیکنانی می آیند، و می خواست پیش از تصمیم گیری مطمئن شود. و امیدوارم که حالا مایوس نشده باشد.»
خط دفاعی چطور؟
«ما بازیکنان مطمئنی داشتیم، کاستان، بوردیسو که همه او را می شناسند و یک بازیکن جوان به اسم رومانیولی. ما مهدی بناتیا را گرفتیم، و همه در پاریس او را می شناختند و بعد هم یک بازیکن بسیار جوان ۱۷ ساله، بچه کوچک ما تین یداوی.»
«اما زوج بناتیا-کاستان فقط در ضربات آزاد نیست که مطمئن هستند، آنها از نظر فیزیکی هم قدرت زیادی دارند و در مصاف های نفر به نفر خوب عمل می کنند. از نظر دفاعی آنها کامل هستند. و در حال حاضر دارند خوب کار می کنند.»
بناتیا خریدی عالی بوده است…
«بله، من با مهدی صحبت کردم و به خاطر اینکه یکدیگر را می شناختیم کارمان آسان تر بود. او بازیکنی توانا و بااستعداد است، با بازیخوانی فوق العاده، قدرت سرزنی بالا، فیزیک بدنی قوی، اما مهمتر از همه چیز شخصیت فوق العاده ای دارد و باهوش است.»
«و این برای یک مربی خیلی جالب است، چون چنین بازیکنی در رختکن تیم تاثیر زیادی دارد. او سه سال در اودینزه بازی کرده بود، ایتالیایی را هم خوب بلد است. بیایید امیدوار باشیم که شرایط همین طور ادامه پیدا کند. ما متحدیم و از نظر دفاعی وضعیت بسیار خوبی داریم.»